معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود دستهایش زیر پوششی از گرده پنهان بود بروی تخته کز ظلمت چو قلب ظالمان و چهره زندانیان تاریک و غمگین بود تساوی را مصور کرد
یک با یک برابر است 1=1
از میان جمع شاگردان یکی برخاست همیشه یک نفر باید به پا خیزد
و او با پوزخندی گفت اگر یک فرد انسان واحد یک بود یک با یک برابر بود ؟
سکوت متهشی بود و سوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد: آری
و او با پوزخندی گفت اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود وانکه دستی فاقد زر داشت پایین بود اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه صورت همچون قمر می داشت بالا بود وان سیه چهره ای که می نالید پایین بود اگریک فرد انسان واحد یک بود پس چه کس دیوار چین را بنا می کرد؟ اگر یک فرد انسان واحد یک بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟ اگر یک فرد انسان واحد یک بود پس چه کس با خون ماها کاخ می ساخت؟
اگر یک واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد
معلم ناله آسا گفت بچه ها در جزوه های خویش بنویسید یک با یک برابر نیست در اینجا
سلام:وبتون عالیه