بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::
بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::

تنهایی من عمیق ترین جای جهان است

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
             عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
                               به عمق فاجعه پی نخواهند برد
:: لیلا کردبچه

بزرگترین اشتباه یک مرد

بزرگترین اشتباه یه مرد اینه که به مرد دیگه ای فرصت ایجاد لبخند روی لبهای زن مورد علاقه اش رو بده.....!


در عمق وجود یک زن

در وجود هر زن

دختر بچه ای چهارساله ببین

که از تو فقط مهربانی و توجه می خواهد،

در آغوشش بگیر، نوازشش کن....


خیالش را راحت کن که هستی، جایی نمی روی،

طوری رفتار کن که اطمینان حاصل کند

زن های دیگر برایت مهم نیستند!!!


وقتی با نگرانی مسیر نگاهت را دنبال می کند

برگرد و به لبخندی مهمانش کن و بگو :


" من فقط تو را می بینم "



بدبختی

آدمهای سالم مثل هم هستند زیرا خوشبختی یک رنگ دارد.
این بدبختی ست که رنگارنگ است!


:: محمود دولت آبادی
نونِ نوشتن

عمر گمشده من باز آور

تو عمر گمشده ی من

به بووووووسه باز آور


:: خاقانی


ای ساربان آهســته ران


ای ساربان آهســته ران، کــــارام جان من می رود

وان دل که با خود داشتــم، با دل ستــانم مــی رود

من مانده ام مهجــــــــــور از او، بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشــــــی دور از او، در استخوانم می رود

محــــــــــــمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان

کز عشــــــــق آن سرو روان، گــــــوی روانم می رود

در رفتن جان از بدن، گــــــــویند هر نوعــی ســــخن

من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود


این همه می میریم

مگر چند بار بدنیا آمده ایم که اینهمه می میریم !!!


:: گروس عبدالملکیان


روزگار غریبی است ...

 سه نقطه های تو گاهی هزار واژه و من

هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب

همیشه معنی صد اضطراب  ...  من، بی تو

همیشه دیدن بی پرده  ی شما در خواب

 

 چه عاشقانه ی  پوچی!  تو خوب می دانی

 میان این همه رویا ، فقط تویی کمیاب

و من چه خسته تو را چون سراب می جویم

چه فصل خالی و تلخی ست سهم من زین خواب! 

...


 کجاست آنکه ز من آتشی بگیراند

بسازد از تن من  قطعه قطعه های مذاب

و یا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...  

بخواند از تو غزل های نابِ بی پایاب


خدا کند که غزلهای آخرم باشد

خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب

چه روزگار غریبی ست نازنین، آری

 نه حرف مانده برایم،  نه عشق های مجاب


 بیا... تمام کن این انتظار را در من

 بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب

...


یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من

 هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب


عقایدمان، خدایمان

مادرم نماز می خواند و من آواز !
.
.
.
عقایدمان چقدر فرق دارد !
او خدای خودش را دارد منم خدای خودم را !
خدای او بر روی قانون و قاعده است و از قدیم همین بوده !
خدای من بر اساس نیازم و تجربیاتم است و هر روز کامل تر از دیروز است !
او خدا را در کنج خانه و معجزه می بیند !
من خدا را در آسمان ها و درون خودم ! در قطره ای باران ، بغض هایی پر از اشک ، در شادی از ته دل ! در ثانیه به ثانیه زندگیم !
او جلوی خدایش سجده میکند !
ولی من در آغوش خدایم آرام میگیرم !
نمی دانم
خدای من واقعی تر است یا او !
دین من بهتر است یا او...

:: زنده یاد فریدون فرخزاد

راهی پیدا کرده‌ام

راهی پیدا کرده‌ام،

که تا ابد با هم دوست باشیم.

راهم خیلی ساده‌ست.

من می‌گم چیکار کنی،

تو هم همون کارو می‌کنی.


:: شل سیلوراستاین