بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::
بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیاندیش

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیاندیش.
من خوب آگاهم که زندگی،یکسر صحنه بازی ست؛
من خوب میدانم.
اما بدان که همه برای بازیهای حقیر آفریده نشده اند.
مرا به بازی ِکوچک ِشکست خوردگی مکشان!
به همه سوی خود بنگر و باز می گویم که مگذار زمان،پشیمانی بیافریند.
به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود.
به زندگی بیندیش که می خواهد باز بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند.
به روزهای اندوه باری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.
و به روزهایی که هزار نفرین،حتی لحظه یی را بر نمیگرداند.
تو امروز بر فرازی ایستاده یی که هزار راه را می توانی دید؛
ودیدگان تو به تو امان می دهند که راه ها را تا اعماقشان بپایی.
در آن لحظه های خطیر که سپر می افکنی و می گذاری دیگران به جای تو بیندیشند،
در آن لحظه هایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس می کنی،
در آن لحظه یی که تو از فراز،
پا در راهی می گذاری که آن سوی آن،
اختتام ِتمام ِاندیشه ها و رؤیاهاست،
در تمام لحظه هایی که تو میدانی،
می شناسی و می خواهی شناخت،
به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.
به زمانْ بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان.
صبح که ماهی گیران با قایق هایشان به دریا می رفتند
به من سلام کردند و گفتند که سلامشان را به تو که هنوز خفته یی برسانم
. بیدار شو!‌ بیدار شو و سلام ساده ی ماهی گیران را بی جواب مگذار!
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن.
باید اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی.
دیگر تکرار نخواهد شد.


دفترشعر3-12بهمن1385

تغییر

روی شیشه ای نوشته شده بود مرا ببو
او شیشه را برداشت و بو کرد و قدش بلند شد
روی شیشه ای نوشته شده بود مرا بچش
او چشید و قدش کوتاه شد
او امتحان کرد و تغییر کرد
اما دیگران هرگز چیزی را نچشیدند و تغییری نکردند


::شل سیلورستاین

آینده تان

روزی کسی را پیدا خواهید کرد که گذشته تان برایش اهمیتی ندارد چون می خواهد
آینده تان باشد.

به اوج رسیدن

در بنفشه زار چشم تو

من ز بهترین بهشت ها گذشته ام

من به بهترین بهارها رسیده ام.

در دیار نیلگون خواب

ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن

                                      بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.

دومی اولی نمی شود

از هر چه هست

یکی هست

و

دومی، اولی نمی شود.

اما میترسم ...

دستم را دراز می کنم
 و تکه ای از ابر بی باران امید را
به زیر می آورم
 و در آسمان خیال رها می کنم
 تا شاید
دوباره بر کویر خشکیده ی احساس ببارد
 و گلهاى عشق
دوباره شکوفا شوند........
هر روز با این رویا دلخوشم
اما.....
اما می ترسم
می ترسم تند باد سرنوشت ابرهای رویاى مرا با
خود ببرد
و کویر احساسم همیشه کویر بماند.

عشق

شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش

" منم مجنون آن لیلی که صد لیلاست مجنونش "


به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی

که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش


ز عشق آغاز کن تا نقش گردون را بگردونی

که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش


که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش

دلم آغوشی می خواهد

تنهایی ترجیح دارد

به تن هایی که روحشان با دیگریست،

دلم آغوشی می خواهد

که

نه زن باشد، نه مرد

خدایا

زمین نمی آیی ....؟!!

قلاده

اگر با من ازدواج کردی

برایم لباسی بخر نازک

که از پشت آن      برهنگی تو دیده شود

....

::مریم هوله

تامل عاشقانه

همیشه مرد تازه ای بوده ای

هر وقت که از در رفته ای

                  و تو آمدی!

                  (این تو را برای من قشنگ می کند)

روزی که بیایی

و از من بدت بیاید

مرد تازه ای خواهی بود

اما من از دوست داشتن "یک شهر برای همیشه"

خسته خواهم شد


                  (و این مرا برای تو مغرور می کند!)


::مریم هوله