من نباید چیزی باشم که تو می خواهی، من خودم را از خودم ساخته ام.
منی که من از خود ساخته ام، آمال من است.
و آنی که تو از من می سازی آرزوهایت و کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگی را تعیین می کند، نه آرزوهایشان.
و من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو می خواهی.
و تو هم می توانی انتخاب کنی که مرا می خواهی یا نه.
ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه می خواهی.
می توانی دوستم داشته باشی، همین گونه که هستم و من هم تو را.
می توانی از من متنفر باشی بی هیچ دلیلی و من هم از تو.
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان هاست، پس این جهان می تواند هر لحظه مالک احساسی جدید باشد.
تو نمی توانی برایم به قضاوت بنشینی و حکمی صادر کنی و من هم تمی توانم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروی ماورایی خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می ستایند.
حسودان از من متنفرند، ولی باز می ستایند.
دشمنانم کمر به نابودیم بسته اند و همچنان می ستایندم.
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستی خواهم داشت، نه حسودی و نه دشمنی و نه حتی رقیبی.
دشمنی و نه حتی رقیبی.
من قابل ستایشم و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد.
به خاطر بیاوری که اشخاصی را که هر روز می بینی و با آنها مراوده داری
همه انسان هستند و دارای خصوصیات یک انسان با نقابی متفاوت. اما همگی جایز الخطا.
:: مهاتما گاندی
...
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم
:: اخوان ثالث
سکوت التهاب آمیز ما
صدای قلبهای اشتیاق
تردید تو و
نیاز من
ناگهان
زیبا شدم
و دستهای کبوتری تپنده
زینت همیشهی وجودم شد
انتظار سخت است، فراموش کردن هم سخت است
اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یافراموش کنی ازهمه سخت تراست!
::پائولو کوئلیو
در ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریستم