بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::
بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::

مهربانم، ای خوب

مهربانم، ای خوب

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته ، بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم ای خوب

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی .

دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی

دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی

ز نامساعدی بختش اندکی گله بود


::حافظ

فلسفه و عشق

فلسفه را می توان روی تخته ی سیاه نوشت

با ابری پاک کرد

ولی

      عشق را عاشقان در قلبشان حک می کنند.

تجسم

من یک عنصر نیستم

مجموعه ی لحظاتی هستم که عناصر حیات، دچار جنونی آنی بوده اند

من یک عنصر نیستم

زبانی هستم، که پیشنهاد می کنم، با آن سخن بگوئید!


::مریم هوله

کسی که نشانی از نور دارد

به کسی می اندیشم

به کسی که مثل منست و مثل من نیست

به کسی دیگر

                   که نشانی از نور دارد.

در نگاهت، سکوتت...

تقدیم به ش ب:


در نگاهت همه مهربانیهاست:

                                       قاصدی که زندگی را خبر می دهد.

و در سکوتت

همه صداها،

                فریادی که بودن را، تجربه می کند.

آدمها، نمی فهمنت....

آدمها، نمی فهمنت....

ترجمه ات می کنند;

آن هم به زبان خودشان


بزرگترین اشتباه

بزرگترین اشتباه ما این است که :

گاهی "آدم" ها رو ؛
بسیار طولانی تر از چیزی که لیاقتش را دارند،
در زندگیمان نگاه می داریم … !!!

بیا برگردیم

رسم این شهر عجیب است            بیا برگردیم

قاصد این قوم فریب است                بیا برگردیم

آنکه یکروز دل به نگاهش دادیم

خنده اش سرد و غریب است           بیا برگردیم


"عشق" بازیچه شهر است ولی در ده ما

پسر عشق نجیب است 

                                                  بیا برگردیم

کفر

تقدیم به ش ب:


خدایا تو بوسیده ای هیچگاه؟ 

لب سرخ فام زنی مست را

ز وسواس لرزیده دندان تو؟

به پستان کالش زدی دست را!


خدایا تو لرزیده ای هیچگاه؟

به محراب کمرنگ چشمان او

شنیدی تو بانگ دل خویش را؟

ز تاریکی سینۀ تنگ او


خدایا تو گردیده ای هیچگاه؟

به دنبال تابوتهای سیاه!

زچشمان خاموش پاشیده ای؟

به چشم کسی خون بجای نگاه؟


دریغا ... تو احساس اگر داشتی

دلت را چو من مفت میباختی

برای خود، ای ایزد بی خدا

خدای دگر نیز میساختی!


::نصرت رحمانی