اصل این نیست که تو خدا را باور نداری، بلکه مهم این است که خداوند کماکان تو را باور می کند.
::گابریل گارسیا مارکز
از عشق و شیاطین دیگر
همه
لرزش دست و دلم از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره آبیت پیدا نیست
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سرخت پیدا نیست .
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست
::احمد شاملو
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است، بیا ای روشن ای روشنتر از لبخند. شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است. به دیدارم بیا...
ای مهربان با من
بیا ای یاد مهتابی...
ما اختیار خود را تسلیم عشقکردیم
که تواند مرا دوست دارد
وندر آن بهره خود نجوید؟؟
هرکس از بهر خود در تکاپوست
کس نچیند گلی که نبوید
عشق بی خط و حاصل، خیالی است.
تو بی مضایقه خوبی که با منی، ای دوست!
در طریق عشق بازی، امن و آسایش خطاست.