بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::
بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

بهترین دست نوشته ها، شعر و نثرها

::بیمار خنده های توام بیشتر بخند::

خدای خویشیم

ما
کودک درون
خدای خویشیم!

:: ای لیا

خریدار

دلم کار دست است ....

خودم بافتمش ! تارش را از سکوت ؛ پودش را از تنهایی ....

همین است که "خریدار" ندارد .... !!!!


محکم تر از آنم

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم 
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام 

برایت به 
… زمین بکوبم 

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی

هوس ... عشق

فلانی نردبان هوسش را برداشت 
.....و از اینجا رفت چون میدانست 

با این چیزها! 
قدش به عشق نمیرسد ، 

عشق بال میخواهد که او نداشت

نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید


نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید، 
او که تمام زندگی اش “شیرین” بود !؟

شعر زیبا از زهره برای روز تولدم

زندگی کن و لبخند بزن

به خاطر آنهایی که از نفست آرام می گیرند

و به امیدت زنده هستند

و با یادت خاطره می سازند.

نمیدانم

در زندگیت "بهترین" چگونه معنا می شود

من همان بهترین را برایت آرزو می کنم...


تولدت مبارک


::زهره

خانم برادرم

یک شعر قشنگ از خواهر عزیزتر از جانم برای روز تولدم


تقدیم یه خواهر عزیزم به مناسبت سالروز تولدش :

همیشه لبخند بر لبانت,
عشق در قلبت, 
لطف در نگاهت, 
محبت در چهره ات, 
بخشش در رفتارت 
وحق بر زبانت جاری باشد...


تولدت مبارک خواهری

شعری از دوست عزیزم وهاب برای تولدم

این خانه تو را می جوید از همیشه ها 

از درختی سبز رو به پنجره 

از تمامیت عشق ... 


جهان سکوت می کند از عشق بی تکرار تو 

از ترنم های پاک اشکی که ... 

عطر خدا می گیرد از چشمان تو ! 


"او" دوباره می بالد به خود ... 

که چون "تو" یی نوشته است ! 

تویی که عشق می روید میان لحظه لحظه های آفرینشت ... 


تینا خانم سالروز تولدتون خیلی مبارک 

امیدوارم در تمام مراحل زندگی همیشه شاد و سلامت و موفق باشید :-) 


:: وهاب

مهر پائیز

نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
ونه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد

پـائیز مــهری داشـت کـه بـــر دل هـر خیـابان مـی نشست

تولدم مبارک

من اگر پیامبر بودم

من اگر پیامبر بودم

رسالتم شادمانى بود

بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن کودکان...

نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده میدادم... 

تنهامى آموختم اندیشیدن را و "انسان" بودن را...


::چارلی چاپلین