-
به یاد عشقم
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 21:54
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت ...
-
اختیار خود را ...
شنبه 7 مردادماه سال 1391 19:11
ما اختیار خود را تسلیم عشقکردیم
-
که تواند مرا دوست دارد
شنبه 7 مردادماه سال 1391 18:01
که تواند مرا دوست دارد وندر آن بهره خود نجوید؟؟ هرکس از بهر خود در تکاپوست کس نچیند گلی که نبوید عشق بی خط و حاصل، خیالی است.
-
ای دوست
شنبه 7 مردادماه سال 1391 18:01
تو بی مضایقه خوبی که با منی، ای دوست!
-
طریق عشق بازی
شنبه 7 مردادماه سال 1391 16:45
در طریق عشق بازی، امن و آسایش خطاست.
-
در این ثانیه ایستاده ام
جمعه 6 مردادماه سال 1391 23:26
بی تو هر روز در این ثانیه ایستاده ام ... در همین لحظه که مبهوت عبورِ تو شدم ::وهاب احتشام دوست عزیزم پاره ای از شعر "سکوت گریه می کند"
-
به یاد عشقم
جمعه 6 مردادماه سال 1391 23:05
از ابتدا تو بودی، در انتها تو ماندی....
-
وقتی که ...
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:49
وقتی که دوست داشتنت زیباست!
-
عجیب!!
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:32
هیچ چیز آنقدرها عجیب نیست که پیش نیاید
-
همانم که بودم
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:30
هر چه هستم، همانم که بودم هر چه بودم، همینم که هستم.
-
با من بگو
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:25
با من بگو با هم کجا رفتیم در خود سفر کردیم، شاید تا ازل تا ابتدا رفتیم آنجا که دیگر بودها نابود میشد تا خدا رفتیم.
-
پایان
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 20:13
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز
-
لبخند عشقم
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 14:58
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.
-
نقطه نقطه ی تنم
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 14:49
همچو یک پیانو کنارت آرمیده ام و انگشتانت نقطه نقطه ی تنم را به صدا در می آورد ::عباس معروفی
-
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 23:07
عشق من و تو؟ ... آه این هم حکایتی است اما، در این زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.
-
اگر عشق، عشق باشد
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 22:43
اگر عشق، عشق باشد، زمان حرف احمقانه ایست.
-
باز فریب بخوریم
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 19:10
بیا باز فریب بخوریم تو فریب حرف های مرا و من فریب نگاه تو را ::شهاب مقربین
-
لبانت به ظرافت شعر
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 19:02
لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سو می جوید تا به صورت انسان در آید کوه با نخستین سنگها آغاز می شود و انسان با نخستین درد و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم و چشمانت از آتش است ، و عشقت پیروزی آدم است هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد و آغوشت اندک جایی برای زیستن و...
-
دوستانند
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:56
دشمنان نیستند که انسان ها را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند ، دوستانند. ::میلان کوندرا شوخی
-
من تو را دوست دارم
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:11
اغلب در بیان جمله " من تو را دوست دارم" بر " منی " کلان و " تویی " خرد تاکید داریم!!
-
پرواز
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:10
من پرواز کرده ام از بام های دنیا تا دام های دنیا.
-
زن --- مرد
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 00:21
در زندگی یک زن هیچ چیز ماندگارتر از تصویری نیست که از خود در قلب مردی می سازد.
-
ستاره
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 00:11
آری من آن ستاره ام، که با طلوع گرم تو در زندگانیم خاموش گشته ام، - از یاد روزگار فراموش گشته ام-
-
گول خوردن
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 00:02
صد بار شدم عاشق و مردم صد بار تابوت خودم به گور بردم صد بار من غره از اینکه صد نفر گول زدم دل غافل از آنکه گول خوردم صد بار
-
عابر
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 23:58
هر عابری که از چهار راه نگاهت گذشت نمی تواند او باشد.
-
شیرین و فرهاد
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 23:57
زمانی من جوانی شاد بودم، سر به سر دنیا اگر غم بود من فریاد بودم، هر چه دل می خواست در انجام آن آزاد بودم، صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم بهر صدها دختر " شیرین " صفت "فرهاد" بودم
-
تن تو
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 23:37
تن تو آهنگی است و تن من کلمه ای است که در آن می نشیند تا نغمه ای در وجود آید: سرودی که تداوم را می تپد.
-
"ع"
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 18:53
و " ع " حرف اول عشق ... آنجا که نام کوچک تو آغاز می شود..
-
رقابت
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 18:14
من در رقابت با هیچکس جز خودم نمیباشم هدف من مغلوب نمودن آخرین کاری است که انجام داده ام !!! ::بیل گیتس
-
زندگی ::انیشتین
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 18:11
زندگی مانند دوچرخه سواری است برای اینکه تعادلت را حفظ کنی باید به رفتن ادامه دهی ::انیشتین