می پوسی !!

اگر پیاده هم شده، سفر کن

در ماندن، می پوسی

:: دکتر علی شریعتی

زندگی شاید همین باشد

زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده و کوچک

آنهم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی شاید همین باشد.

عطر تو

عطر تو جان عاشقم را مست سازد.

بیا تا راه بسپاریم

بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته ، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی فرجام بگذاریم

:: مهدی اخوان ثالث

شاه نشین یاد من

شاه نشین یاد من تکیه گه خیال توست...

تنهایی هامون

تا بوده همین بوده

همیشه دلتنگ اونی هستیم

                                    که نیست

و حوصله کسی رو نداریم

که هست !

بعد شکایت می کنیم 

از تنهایی هامون.

تنها اندکی

تا طلوع صبح ما اندکی خواب باقیست

                                                    تنها اندکی.

عاشق

ترا دوست تر دارم ز جان ....

خدااااااااااااااا

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار .....

تن

تن
یک تن
بی سر، بی تن
نگاهی
گاهی
خرده خاکی
در چشمی
صدای تَر ِ عشق بازی
زندگی
زَدِگی

خاک
خاکستر
باد، سنگ قبری شاید

آدمی ست دیگر
فراموشی دارد.

:: ای لیا