گفتم آیا جز فریبی بیش نیست؟
گفت ما هم جز فریبی نیستیم
گفتم اما حاصل این سوختن...
گفت برقی جست و یک دم زیستیم
روزی که پیک مرگ مرا میبرد به گور
من شب چراغ عشق تو را نیز می برم
عشق تو، نور عشق تو، عشق بزرگ توست
خورشید جاودانه دنیای دیگرم.
آدمها می آیند زندگی می کنند می می میرند و می روند...
اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز می شود
که آدمی می رود اما نمی میرد!!
می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود
که تو می میری در حالی که زنده ای
مردان پیامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پیامبران را توانستهاند به زیر سوال ببرند؛
ولی قداست مادران را هرگز..!