دنیا را بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این
::دکتر شریعتی
آدمک آخر دنیاست ، بخند
آدمک مرگ همین جاست ، بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست ، بخند
دستخطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست ، بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست ، بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست ، بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست ، بخند
آدمک نغمهی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست ، بخند
یکی از ساده ترین راه های خوشبخت
ماندن این است که...
چیزهایی که باعث ناراحتیتان می شود را رها کنید.
این دوستانی که دم از جنگ می زنند از تیرهای نخورده چرا لنگ می زنند
همسفره های خلوت آن روزهای ببین این روزها چه ساده به هم انگ می زنند
حرفست از وحشت رسوا شدن هنوز ما را به رنگ جماعتشان رنگ می زنند
یوسف به بدنامی خود اعتراف کن کز هر طرف به پیرهنت چنگ می زنند
بازی عوض شده و همان هم قطارها از داخل قطار به ما سنگ می زنند
بیهوده دل نبندید به این تخت روی آب روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند
دختر است دیگر...
گاهی دلش می خواد
بهانه های الکی بگیرد
به هوای آغوش تـو
شانه های تو...
که بعد، تو
آرام
خیلی آرام
در گوشش زمزمه کنی:
ببین من عاشقتم...
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتی
با نانِ خشکِشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند
::احمد شاملو
کاش می دانستی
من سکوتم حرف است
حرف هایم حرف است
خنده هایم حرف است
کاش می دانستی
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم
کاش می دانستی
کاش می فهمیدی
کاش و صد کاش نمی ترسیدی
که مبادا دل من پیش دلت گیر کند
یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند
من کمی زودتر از خیلی دیر
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس
سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد
کاش می دانستی
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست